تکواژ به عنوان عنصر ساختمانی کلمه ، کوچک ترین واحد...
تکواژ ( morpheme )
جناب آقای رضا رشیدی
ـ نام های دیگر : واژک ، مورفم ، ساخت واژه ، سازه .
ـ
تکواژ به عنوان عنصر ساختمانی کلمه ، کوچک ترین واحد ( سازه ) معنی دار
زبان است که قابل تجزیه به واحد های معنادار کوچک تر نباشد
ـ تکواژ ممکن است از یک یا چند « واج » ساخته شده باشد ؛ مثال : کتابی « کتاب » ( چند واجی ) + « ی » ( یک واجی )
ـ بعضی تکواژها تجلّی آوایی ندارند که به آن ها تکواژ صفر می گویند ؛ علی رفت : علی + رفت + Ø ( شناسه ی سوم شخص مفرد ماضی )
ـ تکواژ صفر را با علامت ( 0 ) هم نشان می دهند : تکالیف + را + نوشت + 0 ( تکواژ های نوشت عبارتند از :نویس + ت + 0 )
ـ تعداد تکواژها در زبان ، بر خلاف واج ، نامحدود است و این یکی از تفاوت های واج و تکواژ است .
1ـ تکواژی است که می
تواند بی همراهی تکواژی دیگر در جمله ظاهر شود و معنای مستقلی داشته باشد
.
1ـ تکواژی که ممکن است به تنهایی به صورت واژه ی ساده
به کار رود یا پایه ی واژه
1- آزاد
قاموسی را در واژه های فعل یا غیر
فعل تشکیل دهد : سیم ، ساز ، آ ( در « می آیم » )
( مستقل ) ( واژگانی ) 2ـ
تکواژهای واژگانی فهرستی باز را تشکیل می دهند ، زیرا امکان کاستن یا
افزودن
2ـ انواع آن ها وجود دارد .
1- تکواژهایی که به صورت واژه به کار می
روند امّا تعداد آن ها محدود و مشخّص
است و معنی ، نقش یا رابطه ی دستوری
خاصّی را نشان می دهند .
ـ انواع تکواژ
دستوری 2-
ضمایر ( من ، تو ، او، ما ، شما ، آن ها ، خود ، ... ) حروف اضافه ( از ،
به ، برای ،
(
نقشی ) جز ، با ، بر ، بی ، ... ) حروف ربط ( و ، ولی ، امّا ،
یا ، که ، زیرا ، ... ) ، حروفندا
( ای ، یا ، ایا ، ... ) .
1- تکواژی است که نمی تواند به تنهایی در جمله
ظاهر شود بلکه حتماً باید به یک یا چند تکواژ دیگر بپیوندد .
1-
تکواژ هایی که تنها به عنوان پیشوند یا پسوند یا میانوند به همراه پایه ی
واژگانی فعل
یا
غیر فعل به کار می روند و از این راه ، معمولاً ، واژه ی جدیدی پدید می
آورند ؛
2- وابسته اشتقاقی مثل
« مند » در « سالمند » که معنای سال را عوض کرده است .
( وند )
2- تعداد این تکواژ ها
زیاد است بنابراین بهتر است وند های تصریفی را بشناسیم و هر
وندی که تصریفی نبود آن را اشتقاقی به شمار آوریم .
2- انواع
1-
تکواژهایی که تأثیری در نوع ساختمان کلمه ندارند فقط موقعیت کلمه را در
جمله
تصریفی تغییر می دهند که انواعی دارند :
نشانه
های جمع : ها ، ان ، ون ، ین ، ات : کتاب ها
1- در اسم ها « ی » نکره : کتابـی
2- انواع
2- « تر » و « ترین » در قید و صفت : شجاعانه تر ، خوبترین
«
می » ، « بـِ » ، « نـ ِ » ، « نـَ » ، « ـه » : بـِروم
3-
در افعال نشانه های ماضی « د » ، « ید » ، « ت » ، « اد » :
خرید
شناسه
ها « ـَ م ، ی ،0 / ـَ د ، یم ، ید ، ـَ ند » : خریدی
ـ به تکواژ های اشتقاقی و تصریفی تکواژهای دستوری نیز می گویند و بر همین اساس گروهی از زبانشناسان به بیش از دونوع تکواژ اعتـــقادی
ندارند و کل تکواژ ها را به دو نوع آزاد و دستوری می نامند . به عبارت
دیگر تکواژهای نامحدود را تکواژ های قاموسی و تکواژهای محدود را دستوری می
دانند .نکته ی قابل ذکر این که تکواژهای قاموسی اگرچه نامحدودند و در
اصطلاح فهرستی باز دارند امّا بسامد آن ها در زبان خیلی کمتر از تکواژهای
دستوری است به عنوان مثال تکواژ قاموسی « سنگ » را چقدر در طول روز
استفاده می کنیم امّا در مقایسه ، چقدر از تکواژ دستوری « از » استفاده می
شود .
تکواژ گسسته
تکواژهایی که جدا ازهم به نظر می رسند
امّا در اصل یکی بیشتر نیستند مثلاً در این جمله : چه هوایی ! که « چه ...
ی » در مجموع یک تکواژ بیشتر نیست یا در این عبارت : هر کتابی . « هر ...
ی » یک تکواژ است .
آمیزه
گاهی اوقات خصوصیات صرفی و نحوی
بعضی تکواژها به گونه ای با هم می آمیزند که مرز آن ها قابل تشخیص نیست به
این گونه تکواژها « آمیزه » می گویند ؛ به عنوان مثال « را » در این
جمله : کتاب را خواندم .که از نظر صرفی نشانه ی معرفه است و از نظر نحوی
نشانه ی مفعول.
تکواژ اختیاری و تکواژ اجباری
تکواژ
اختیاری تکواژی است که حذف آن تغییری در ساخت نحوی و معنایی جمله نمی دهد
؛ مثلاً در این جمله : من رفتم . اگر « من » حذف شود جمله از نظر نحوی و
معنایی هیچ تغییری نمی کند یا در این جمله : مطلبی را خواندم . که می توان
« را » را حذف کرد : مطلبی خواندم .
امّا تکواژ اجباری قابل حذف نیست ؛ مثل شناسه ها در فعل : « من رفتم » را نمی توان گفت : من رفت .
واژه بست
ـ واژه بست ها نوعی از تکواژهای دستوری هستند که دارای ویژگی های زیرند :
1- به دنبال واژه می چسبند امّا جزیی از آن واژه به شمار نمی آیند . ( دلیل نام گذاری آن ، همین است .)
ویژگی ها 2- به ساخت یا رابطه ی دستوری خاصی اشاره می کنند .
3- از لحاظ آوایی تکیه ی اصلی بر آن ها ظاهر نمی شود .
1- نقش نمای اضافه « ـِ » : هوای ِ پاییز .
2- نقش نمای وصفی « ـِ » : هوای ِ تمییز .
3- فعل های پی بستی « ـَ م ، ـ ی ، یم ، ـ ید ، ـَ ند » : خوبــَم .
انواع 4- ضمایر متّصل « ـَ م ، ـَ ت ، ـَ ش ، ـِ مان ، ـِ تان ، ـِ شان » : کتابــِمان ، برایــَت ، ازَش .
5- حرف عطف « ـُ » : کتاب و دفتر .
6- علامت ندا « ا » : حافظـا .
7- نشانه ی معرفه « ـِ ش » : محلـش خوب است .
ـ
به واژه بست « تکواژ آزاد استثنایی » هم می گویند ؛ زیرا تکواژ آزاد باید
به گونه ای باشد که خودش به تنهایی کاربرد داشته باشد و از همین
رو آن را « مستقل » می نامند ؛ امّا واژه بست ها همان طور که دیدیم کاربرد مستقل ندارند .
چسبانه
هرگاه
تکواژ فقط از یک واج ( phonem ) پدید آید آن را چسبانه می نامند و از آن
جایی که این تکواژ ها در آخر کلمه می آیند به آن پی واژه
نیز می گویند ؛ مثال : 1- تخت + ـه : تخته 2- حسین + ا : حسینا ( = ای حسین ) 3- رنگ + ی : رنگی 4- اخم + و : اخمو .
به نام خدا آزمون مستمر در ادبیات فارسی (2) دبیرستان دکتر حسابی کلاس 203 دوم تجربی
نام ونام خانوادگی: وقت 60دقیقه آبان ماه 90
الف – بیت ها و عبارت های زیر را به فارسی روان بنویسید . 6 نمره
1- متکلم وحده و مجلس آرای بلا معارض شده است .
2 - به سوی هژبر ژیان کرد رو . 5/0
3- ذکرِ او مرهم دلِ مجروح است و مهر او بلانشینان را کشتی نوح است .1
4- بخندید رستم به آواز گفت / که بنشین به پیش گرانمایـه جفت.1
5- برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را. 57/.
6- فلک باخت از سهمِ آن جنگ رنگ / بوَد سهمگین جنگ شیر و پلنـگ75/.
7- یکی از حضار که کباده ی شعر و ادب می کشید.75/.
8- نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت /متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را ؟ . 75/0
ب – معنی واژه های مشخص شده را بنویسید . 2 نمره
1- درزی ازل به قامت زیبای جناب ایشان دوخته است. 2- فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ3- به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم
رحمت 4-چو رهام گشت از کشانی ستوه. 5 – ازو خواست دستوری اما ندید.6- جلو رفت جبهه شاعر را بوسید. . 7 -زهم رد نمودند
هفتاد حرب .8 مگر ای سحاب رحمت تو بیاری ار نه دوزخ.
1-............. 2- ............... 3- ............... 4 - ............... 5- ................ 6 - ............... 7 -............... 8 ..............
ج- دانشهای ادبی 3نمره
1- نویسندگان آثار روبرو را بنویسید . 5/0 مدیر مدرسه ( ) زاد العارفین ( )
2- بیت « به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من /چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا؟ » چه آرایه ای دارد ؟5/0
3-دربیت "به سـوی هـژبـرژیـان کـرد رو / به پیشـش برآمـد شه جنگجو"هژبر استعاره از چه کسی است؟5/.
4- دو تن از فیلم نامه نویسان معروف ایرانی را نام ببرید ؟5/.
5-معنی کلمه "زه" را در مصراع " کمان را به زه کرد و اندر کشید" ؟ 5/.
6- چرا مجید مجیدی نام فیلم نامه خود را « بچه های آسمان » نامیده است ؟5/.
د- درک مطلب .4نمره
1- بیت « ز نوای مرغِ یاحق بشنو که در دلِ شــب / غمِ دل به دوست گفتن چه خوش است شهریـارا » ؟ شاعر معتقد است که غم دل را چه زمان بهتر میتوان به دوست گفت ؟5/.
2- مفهوم کنایی عبارتهای زیر را بنویسید . 5/0
از دست کسی ساخته بودن ( ) تیر از شست رفتن ( )
3- معنای «زه» را در این بیت بنویسید . «قضا گفت گیر و قدر گفت ده/ فلک گفت احسنت و مه گفت زه »5/.
ز- با توجه به ابیات زیر به پرسشها پاسخ دهید .
الف ) علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را /که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را 5/
ب) چه زنم چو نای هر دم ، ز نوای شــوق او دم / که لسانِ غیب خوشتـر بنوازد ایــن نوا را
« همه شــب در این امیدم که نسیــم صبحگاهی / به پیام آشنــایی بنوازد آشنا را »
س 1 = در بیت اول "ماسوا" یعنی چه؟ 5/.
س 2 = در بیت دوم «شهریار» از کلام کدام شاعر استفاده نموده است ؟نام این آرایه چیست ؟1
س3- ................... تکرار یک واج(صامت یا مصوت )در کلمات یک مصراع یا بیت به گونه ای کلام را آهنگین کند و بر تاثیر سخن بیفزایدمی گویند .5/.
ز-خود آزمایی .4نمره
1- در عبارت " بر کشته های ما جز باران رحمت خو مبار :" مقصود از "کشته ها " چیست؟ 75/.
2- پدر داستان نویسی ایران کیست ؟ 75/
3- "تو قلب سپه را به آیین مدار"یعنی چه ؟ 75/0
4- عبارت های زیر را معنا کنید. ؟ 1
جلو کسی در آمدن (........................................) سماق مکیدن (........................................)
5- انگیزهی اصلی شرکت کردن علی در مسابقه چیست ؟ . 75/0
کامیابی شما آرزوی ماست – رشیدی
کنایه های درس کباب غاز ادبیات دوم دبیرستان
آب به دهان خشک شدن : کنایه از متعجب شدن
آبروی کسی را ریختن : کنایه از بی اعتباری کردن یا رسوا کردن کسی
آب نکشیده : کنایه از آبدار
آسمان جل : کنایه از فقیر ، بی چیز ، بی خانمان
ادا و اطوار : کنایه از افاده و ناز بی جا ، حرکات تصنعی و ساختگی
از دست کسی ساخته بودن : کنایه از در توانایی او بودن
از زیر سنگ چیزی را پیدا کردن : کنایه از پیدا کردن یا بدست آوردن آن که یا آنچه یافتن یا آن غیر ممکن یا بسیار دشوار می نماید .
از عهده چیزی برآمدن : کنایه از آن را به خوبی انجام دادن
اوقات کسی تلخ بودن : کنایه از خشمگین و در همان حال آزرده و افسرده بودن او
با زبان بی زبانی گفتن : کنایه از فهماندن مقصود بدون استفاده از بیان صریح
بدقواره : کنایه از زشت و نامتناسب ، بدترکیب
برای خالی نبودن عریضه : کنایه از حفظ ظاهر
برو و برگرد : کنایه از چون و چرا ، شک و تردید
بنا شدن : کنایه از مقرر شدن ، معین شدن ، قرار گذاشته شدن
بنا کردن به چیزی : کنایه از آن را شروع کردن
بوقلمون : کنایه از ویژگی آنچه حالت آن زود به زود تغییر می کند ، ناپایداری منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز مرا به یاد بی ثباتی فلک بوقلمون انداخته بود .
به جا : کنایه از مناسب و شایسته
به جان چیزی افتادن : کنایه از سخت مشغول شدن به آن . فرصت نداده مانند قحطی زدگان به جان غاز افتادند .
بی چشم و رویی : کنایه از گستاخی و وقاحت .
بی دست و پا : کنایه از آن که از عهده کار بر نمی آید و در انجام آن در می ماند ، بی کفایت و بی عرضه .
پا افتادن : کنایه از فرصت مناسب پیدا شدن ، ممکن شدن ( انوری )
پاپی چیزی شدن : کنایه از توجه کردن یا توجه داشتن به آن و دنبال کردن آن .
پای برهنه : کنایه از فقیر و بی چیز .
پرت و پلا : کنایه از بی ربط و نا معقول
دیدم زیاد پرت و پلا می گوید .
پشت داغ کردن : کنایه از کاری پشیمان شدن و توبه کردن از تکرار آن .
پیرامون چیزی گشتن : کنایه از به آن مشغول شدن . پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم .
تا خرخره خوردن : کنایه از بیش تر از اندازه خوردن .
تپیدن : کنایه از بی قراری و اضطراب داشتن .
تیر از شست رفتن : کنایه از ، دست دادن فرصت و امکان جبران یک عمل انجام شده .
جان گرفتن : کنایه از نیرو گرفتن
جلوی کسی در آمدن : کنایه از خوب برداشت کردن . باید در این موقع درست جلویشان در آیی .
جویده جویده : کنایه از گنگ ، نامفهونم و مقطع ، به طور نامفهوم . خواست جویدعه جویده از بروز این محبت و دل بستگی ...
چانه کسی گرم شدن : کنایه از مشغول شدن کسی به پر حرفی و ادامه دادن آن
چشم بد دور : کنایه از رفع شدن بلای چشم بد
چشم به چیزی دوختن : کنایه از برای مدت طولانی به آن نگاه کردن ، خیره شدن به آن .
چشم کسی به چشم دیگری افتادن : کنایه از روبرو شدن آن ها با هم و دیدن همدیگر .
چند مرده حلاج بودن : کنایه از سنجیدن توانایی و قابلیت کسی در رویارویی با امری یا انجام دادن کاری و تا چه اندازه توانا بودن .
چیزی به شکم کسی بستن : کنایه از گفتن چیزی به کسی
چیزی را از سر به در کردن : کنایه از به آن فکر نکردن ، فراموش کردن آن .
چین به صورت انداختن : کنایه ازخشم یا نارضایتی خود را نشان دادن
حساب کار خود را کردن : کنایه از متوجه شدن و پند گرفتن یا تکلیف خود را دانستن
حساب کسی را دستش دادن: کنایه از کسی را به سزای عملش رساندن ، تنبیه و مجازات کردن کسی .
حسابی : 1- کایه از محترم ، متشخص و فهمیده و گاهی به طنز و تمسخر برای اعتراض گفته می شود خاک به سرم مرد حسابی اگر این غاز را برای میهمان های امروز بیاوریم . ..
2- کنایه از درست و منطقی
حق کسی را کف دستش گذاشتن : کنایه از انجام دادن عمل انتقام آمیز نسبت به او به گونه ای که سزاوار آن است .
حلقه زدن : کنایه از به دور کسی یا چیزی جمع شدن ، گرداگرد و اطراف کسی یا چیزی را گرفتن .
حمله آوردن : کنایه از به جایی به طرف چیزی به سرعت حرکت کردن برای پیشی گرفتن .
خاک بر سر ریختن : کنایه از پیدا نشدن راه حل برای مشکل خود و بسیار بی چاره و مضطر شدن .
خاک به سرم : کنایه، معمولا زنان هنگام تعجب یا دیدن و شنیدن امری نا خوش آیند بر زبان می آورند .
خروار : کنایه از مقدار زیاد از هر چیز ...
خط بر چیزی کشیدن : کنایه از صرف نظر کردن از آن ، نا چیز شمردن آن .
خم به ابرو آوردن : کنایه از آزردگی و ناراحتی خود را آشکار کردن ، در این معنی معمولا به صورت منفی به کار می رود .
خود را به بیماری زدن : کنایه از وانمود کردن به آن .
خوش زبانی : کنایه از گفتن سخنان شیرین و مهر آمیز .
خون سردی : کنایه از آرامش ، بی تفاوتی ، بی اعتنایی .
در محظور گیر کردن : کنایه از گرفتاری پیدا کردن در مقابل امر نا خوش آیند قرار گرفت .
دست به دامن کسی زدن ( شدن ) : کنای از او به او متوسل شدن و از او یاری خواستن .
دستگیر شدن : کنایه از فهمیدن و متوجه شدن ..
دست نخورده : کنایه از ویژگی آن چه قبلا از آن استفاده نشده و تغییری نکرده است .
دست و پا کردن : کنایه از فراهم کردن ، پیدا کردن ، به دست آوردن .
چاره ی منحصر به فرد را دیدم که هر طور شدن تا زود است یک غاز دیگر دست و پا کنم .
دک و پوز ( تک و پوز ) : کنایه از ظاهر شخص به ویژه سر و صورت
دل از عزا در آوردن : کنایه از پس از مدتی محرومیت کاملا کام روا شدن و بهره ی کافی از چیزی بردن .
دو دل : کنایه از دارای تردید در تصمیم گیری ، مردد .
دو روی: کنایه از آن ظاهر و باطن از تفاوت دارد ، منافق .
روی کسی را زمین انداختن : کنایه از تقاضای او را رد کردن .
زدن : کنایه از شاید اتفاق افتادن { شاید } چنین شدن .
زورکی : کنایه از به زحمت ، به سختی
زیر بغل کسی را گرفتن : کنایه از کمک کردن
ساختن : کنایه از تألیف کردن ، سرودن و نوشتن .
ساعت شماری کردن : کنایه از انتظار شدید داشتن برای فرار رسیدن ساعت یا زمانی خاص .
سر به مهر : کنایه از کامل { و دست نخورده بودن }
سرخم کردم : کنایه از برابر کسی تعظیم و کرنش کردن .
سرخ و سفید شدن : کنایه از دارای چهره ای باز ، روشن و شاداب شدن .
سر دماغ آمدن : کنایه از سر حال آمدن ، به نشاط آمدن .
سرسری : کنایه از مقدار بسیارکم
سرسوزن : کنایه از مقدار بسیارکم
سرکسی توی حساب بودن: کنایه از متوجه جزئیات امری بودن و آن را خوب شناختن او
سماق مکیدن : کنایه از وقت بیهوده در انتظار کسی یا چیزی گذراندن ، کاری بی حاصل کردن .
سوار کردن : کنایه از جور کردن ، ترتیب دادن
شاخ در آوردن : کنایه از تعجب وشگفت زدگی فراوان، بسیار تعجب کردن، شگفت زده شدن
شست کسی خبردارشدن : کنایه از پی بردن او به چیزی ،مطلع شدن او از امری
شش دانگ : کنایه از تمام ، همه ، به طور کامل
شکم را صابون زدن: کنایه از به خود دل خوشی دادن وامیددریافت چیزی را داشتن
صرف کردن : کنایه از خوردن یا نوشیدن
صندوقچه ی سرکسی بودن : کنایه از رازداربودن ، سرّ او را حفظ کردن
عقل کسی سرجای خود نبودن : کنایه از کم عقل بودن او
غلیان: کنایه از جوش عواطف و احساسات ، شدت هیجان عاطفی ، شور وهیجان
غول بی شاخ ودم : کنایه از شخص درشت هیکل، زشت ، بدقواره
قالب چیزی در آمدن : کنایه از اندازه ی آن شدن، مناسب آن شدن
قدم نهادن : کنایه از واردشدن
قنداقی: کنایه از نوازد
قید چیزی را زدن : کنایه از صرف نظر کردن از آن
کاسه وکوزه یکی شدن : کنایه از هم خانه شدن
کار به جای باریک کشیدن: کنایه از مرحله ی حساس و بحرانی رسیدن جریان امری
کار از دست کسی ساخته بودن : کنایه از توانا بودن او بررفع مشکلات وموانع .
کباده ی چیزی را کشیدن : کنایه از ادعای آن را داشتن ، خود را شایسته ی آن دانستن
کش رفتن : کنایه از دزدیدن ،ربودن
کشمکش : کنایه از دعوا ف ستیزه ، منازعه
کشیده : کنایه از سیلی ، چَک
کلک چیزی را کندن: کنایه از آن را خوردن
کمرکش: کنایه از میانه ، وسط
کودن : کنایه از سست و کند، تنبل و کم کار
کیفور شدن : کنایه از خوشی فراوان کردن ، لذت بسیار بردن ، خوشحال شدن
گردن دراز گشتن : کنایه از علاقه مند و حریص شدن
گل انداخته : کنایه از افروخته وسرخ ، سرخ وبرافروخته شده
گوش شدن : کنایه از با دقت و توجه گوش کردن
مادر مرده : کنایه از قابل ترحم ودل سوزی بودن کسی که دچار مصیبت و یا سختی شده است ، بیچاره ، فلک زده .
ماسیدن : کنایه از به انجام رسیدن ، به ثمر رسیدن
ماشاء الله : کنایه از تعجب و تحسین وبرای رفع چشم بدو برای بیان تعجب یا تمسخر گفته می شود.
مثال مرغ سربریده : کنایه از بسیار بی قرار و نا آرام ، مضطرب و پریشان .
مهار کسی را به سویی کشیدن: کنایه از او را بدان سو میل دادن .
نارو زدن : کنایه از فریب دادن وکلک زدن
ناز شست: کنایه از آن به عنوان پاداش به کسی به ویژه به آن هنرنمایی کند می دهند .
نثار کردن: کنایه از حواله کردن .
نشخوار کردن : کنایه از تکرار یا یادآوری امری از گذشته
نمک ناشناس: کنایه از آن که خوبی های دیگران را نادیده می گیرد، حق نشناس
نمکین: کنایه از دل نشین ، خوش آیند
نوک کسی را چیدن : کنایه از روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن او
نو نوار شدن : کنایه از دارای لباس نو شدن ، لباس نو پوشیدن
واترقیده: کنایه از تنزل کردن ، پس روی کردن
هفت قرآن به میان: کنایه از دور ماندن از رویدادی ناخوش آیند.
همراه کردن : کنایه از مشارکت دادن کسی در انجام کاری ، شریک کردن
هوا دار: کنایه ا زحمایت گر وجانب دار کسی ،طرفدار
به نام خدا آزمون مستمر در ادبیات فارسی (2) دبیرستان دکتر حسابی کلاس 201 دوم ریاضی
نام ونام خانوادگی: وقت 60دقیقه آبان ماه 90
الف – بیت ها و عبارت های زیر را به فارسی روان بنویسید . 6 نمره
1- شکم ها را مدتی است که صابون زده اند . 5/0
2 - به سوی هژبر ژیان کرد رو . 5/0
3- ذکرِ او مرهم دلِ مجروح است و مهر او بلانشینان را کشتی نوح است .1
4- بخندید رستم به آواز گفت / که بنشین به پیش گرانمایـه جفت.1
5- چو تویی قضایْ گردان به دعـای مستمندان / که زجان ما بگردان رهِ آفـت قضا را . 57/.
6- فلک باخت از سهمِ آن جنگ رنگ / بوَد سهمگین جنگ شیر و پلنـگ75/.
7- الهی عبدالله عمر بکاست اماعذر نخواست .75/.
8- نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت /متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را ؟ . 75/0
ب – معنی واژه های مشخص شده را بنویسید . 2 نمره
1- ای صمدی که از ادارک خلق خلق جدایی . 2- فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ3- به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
4- تنی لر لرزان رخ سندروس 5 – ازو خواست دستوری اما ندید.6- یک دست دیگر ظروف و لوازم عاریه بگیرم . 7 زهم رد نمودند
هفتاد حرب .8 با حال استیصال پرسیدم .
1-............. 2- ............... 3- ............... 4 - ............... 5- ................ 6 - ............... 7 -............... 8 ..............
ج- دانشهای ادبی 3نمره
1- نویسندگان آثار روبرو را بنویسید . 5/0 دارالمجانین ( ) مناجات نامه ( )
2- بیت « به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من /چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا؟ » چه آرایه ای دارد ؟5/0
3-دربیت "به سـوی هـژبـرژیـان کـرد رو / به پیشـش برآمـد شه جنگجو"هژبر استعاره از چه کسی است؟5/.
4- رمان «سووشون»اثر کیست؟ 5/.
5-معنی کلمه "زه" را در مصراع " کمان را به زه کرد و اندر کشید" ؟ 5/.
6- نویسندهی فیلمنامهی بچههای آسمان کیست؟5/.
د- درک مطلب .4نمره
1- بیت « ز نوای مرغِ یاحق بشنو که در دلِ شــب / غمِ دل به دوست گفتن چه خوش است شهریـارا » ؟ شاعر معتقد است که غم دل را چه زمان بهتر میتوان به دوست گفت ؟5/.
2- مفهوم کنایی عبارتهای زیر را بنویسید . 5/0
چند مرده حلّاجی ( ) دندان به دندان خاییدن ( )
3- معنای «زه» را در این بیت بنویسید . «قضا گفت گیر و قدر گفت ده/ فلک گفت احسنت و مه گفت زه »5/.
ز- با توجه به ابیات زیر به پرسشها پاسخ دهید .
الف ) چو تویی قضایْ گردان به دعـای مستمندان / که زجان ما بگردان رهِ آفـت قضا را 5/
ب) چه زنم چو نای هر دم ، ز نوای شــوق او دم / که لسانِ غیب خوشتـر بنوازد ایــن نوا را
« همه شــب در این امیدم که نسیــم صبحگاهی / به پیام آشنــایی بنوازد آشنا را »
س 1 = کدام قسمت از بیت اول در بردارنده ی معنای "سوگند "است ؟ آن را بنویسید.1
س 2 = در بیت دوم «شهریار» از کلام کدام شاعر استفاده نموده است ؟نام این آرایه چیست ؟1
ز-خود آزمایی .4نمره
1- در عبارت " بر کشته های ما جز باران رحمت خو مبار :" مقصود از "کشته ها " چیست؟ 75/.
2-"سر به گرد آوردن "یعنی چه؟ 75/
3- "تو قلب سپه را به آیین مدار"یعنی چه ؟ 5/0
4- عبارت های زیر را معنا کنید. ؟ 1
جلو کسی در آمدن (........................................) سماق مکیدن (........................................)
5- انگیزهی اصلی شرکت کردن علی در مسابقه چیست ؟ . 5/0
6- نویسندهی مشهور ایرانی که از خانوادهای روحانی بود . آثار او شامل چهار دستهی سفرنامهها (مثل خسی در میقات) ، داستانها ( مانند مدیر مدرسه ) ،مقالات ( مانند غربزدگی ) و ترجمهها ( مثل قمارباز ) است5/.
کامیابی شما آرزوی ماست – رشیدی